کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
وقتی که من بچه بودم پرواز یک بادبادک وقتی که من بچه بودم خوبی زنی بود وقتی که من بچه بودم آب و زمین و هوا بیشتر بود وقتی که من بچه بودم لذت خطی بود
می شد ببینی وقتی که من بچه بودم
وقتی که من بچه بودم مردم نبودند
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که، پدر تنها قهرمان بود عشق تنها در آغوش مادر خلاصه می شد بالاترین نقطه زمین شانه های پدر بود بدترین دشمنانم ،خواهر و برادرهای خودم بودند تنها دردم، زانوهای زخمی ام بودند تنها چیزی که می شکست، اسباب بازی هایم بود و معنای خداحافظ تا فردا بود
برچسبها: [ یک شنبه 7 تير 1394برچسب:کودکی,دلتنگی,زمان های قدیم,سخنان حسین پناهی,مرحوم پناهی,کتابخانه مسروری,اشعارزیبا,, ] [ 11:6 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
یک شعر طنزی که در گل آقا منتشر شده را برای برطرف شدن خستگی در وبلاگ قرار میدم امیدوارم خوشتون بیاد. ای عزیزان پشت کنکوری تا به کی تست چند منظوره ؟ شوخی و طعن این و آن تا چند ؟ غرق بحر تفکرید که چی ؟ گیرم اصلاً شما به طور مثال زد و شایسته دخول شدید یا گرفتید با درایت و شانس گیرم این نحسی است، سعدش چی ؟ تازه از بعد آن گرفتاری بعد مستی، خمار باید بود آنچه داروی دردمندی هاست گر رضایت دهی تو آخر سر به تو گویند : بعله، دفتر ما آشنا با اتوکد و اکسل باید البته لطف هم بکند بکشد وانگهی به خوش رویی این که از این، حقوق هم فعلاً پس بیایید و عز و جز نکنید امیدوارم همتون موفق باشید*/.
و این گل زیبا تقدیم شما.
برچسبها: [ پنج شنبه 21 خرداد 1394برچسب:پشت کنکور,طنز کنکور,شعر طنز,خسته نباشی کنکوری,برگزاری کنکور,اخبار کنکورسراسری,کتابخانه مسروری,, ] [ 11:7 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
من اگر نقاش اولام دنیانی زندان چکرم اولومی آیرلیقی حسرتی پشمان چکرم من اگر صیاد اولام سن کیمین جیران اودونا اوره گی پاره ادیب عشقوه هجران چکرم اگر من نقاش باشم دنیا را زندان خواهم کشید، مرگ – جدایی و حسرت را پشیمان خواهم کشید اگر من صیاد باشم به خاطر آتش عشق زیبایی همچون تو
قلبم رو پاره کرده و عشقت رو به رنگ هجران خواهم کشید.
چگونه این زبان شیرین را به فراموشی سپرده ایم!زبانی که پدران و مادران این دیار به کودکان خود می آموختند. دیگر کمتر کسی با کودکان خود به زبان ترکی صحبت میکند. و چه غم انگیز است زبان بومی این دیار کهن یعنی جوین به فراموشی سپرده شود. با آرزوی روزی که به فرزندانمان در کنار آموزش زبان فارسی، زبان شیرین ترکی نیز آموخته شود.
عجیب تر از اینکه ما پا را فراتر گذاشته و از صحبت به زبان مادری خویش شرم داریم. برچسبها: [ پنج شنبه 21 خرداد 1394برچسب:شعر ترکی,من اگه نقاش اولام,متن شعر,اشعار زیبا,کتابخانه مسروری,زبان مادری,ترکی,لهجه ترکی,ترکی جوین,, ] [ 9:10 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
اگر بینم که غمگینی ز چشمت اشک می بارد زمین و آسمان را زیر و رو سازم و بنیادش بر اندازم به قلبت آیه های یاس بنشسته چنان فریاد خواهم زد که تا عرش الهی را بلرزاند نگاهت سرد و خاموش است رَوم پیش خدا خواهم مرا زندانی زندان غمهای جهان سازد تو را آزاد گرداند رَوم در آسمان ، در قعر جنگلهای بی پایان کلید رمز خوشبختی به دست آرم به زیر پایت اندازم که تو لبخند شادی را به لب آری! برچسبها: [ سه شنبه 19 خرداد 1394برچسب:اگر بینم که غمگینی,شعر عاشقانه,رمز خوشبختی,کتابخانه مسروری,, ] [ 17:32 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد نخواست او به منِ خسته بیگمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه دوستترش داشته ... به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
گلایهای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه! نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بودهام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد برچسبها: [ چهار شنبه 1 بهمن 1393برچسب:خبر به دورترین,نجمه زارع,اشعارعاشقانه,شعر زیبا,شاعران ایرانی,کتابخانه مسروری,, ] [ 17:5 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
در لوح و قلم شاهد آثار کتاب است
سر منزل و مقصود گهربار کتاب است
تاریخ اگر ثبت شده در صف ایام
تصویر ُرخش در خور گفتار کتاب است
رب ازلی نور جلی بر قلم آموخت
بنویس که این دفتر پر بار کتاب است
برچسبها: [ یک شنبه 28 دی 1393برچسب:شعرزیبا,شعر کتاب,کتابخوانی,شعر درمورد کتاب,کتابخانه مسروری,, ] [ 17:54 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
نی ني توي حياطه
چشمش به آسمونه
منتظره برف بياد
از ابر دونه دونه
برف مي آري واسه مون
زمستونه ! لم نده
بي کار توي آسمون
هي چيکه چيکه آب شد
آدم برفي اي که
ساخته بودم خراب شد
توي حياط خونه
برفي که زود آب نشه
يکي دو روز بمونه برچسبها: [ سه شنبه 23 دی 1393برچسب:شعر زمستانی,شعر برف,آدم برفی,بخش کودک کتابخانه,کتابخانه مسروری,, ] [ 16:46 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
(خالي بندي هاي انتخاباتي) نسیم عرب امیری برچسبها: [ دو شنبه 15 دی 1393برچسب:شعر طنز,خالی بندی انتخاباتی,اشعار طنز,کتابخانه مسروری,, ] [ 18:14 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
میبردت از بام های سحرخیزی پلک تا نارنجزاران خورشید
آه،آن روزهای رنگین
آه آن روزهای کوتاه
آه آن روزهای رنگین
آه آن فاصله های کوتاه
وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد،
و اشک های درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن میآمیخت.
وقتی که من بچه بودم،
آب و زمین و هوا بیشتر بود،
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز میخواند.
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد
آه آن روزهای رنگین
آه آن روزهای کوتاه
آه آن روزهای رنگین
آه آن فاصله های کوتاه
آن روزها آدم بزرگ ها و زاغ های فراق اینسان فراوان نبودند.
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.
وقتی که من بچه بودم
غم بود، اما کم بود
اسماعیل خویی سال 1347 برچسبها: [ پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:وقتی که من بچه بودم,ترانه فرهاد,اسماعیل خویی,دوران بچگی,قدیم الایام,, ] [ 15:43 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
آن کس که بداند و بداند که بداند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آن کس که نداند و بداند که نداند
آن کس که نداند و نداند که نداند بر پست ریاست ابدالدهر بماند ********************** آنکس که به دست وام دارد در بورس دو صد سهام دارد اوقات فراغتش زیاد است ده دیش به پشت بام دارد همواره سری درون سایتِ سه نقطه و دات کام دارد! بر دیدن فیلمهای سیما البته هم التزام دارد گه محو جوانی زلیخاست گه کف به لب از قطام دارد! ویلای فراخ! در لواسان که مرغ و خروس و دام دارد کابینت MDF ندارد اما سند بنام دارد آنجا همه روزه با نگارَش دیم دارم دارادام دارام دارد ده مدرک دکترا و ارشد از کالج داش غلام! دارد از بسکه لیاقتش زیاد است چندین پُست و مقام دارد حاجت به بیان نباشد البت کاین پست علَیالدوام دارد خسته شده بسکه رفته عُمره عزم سفر سیام دارد خود از اثرات اسکناس است گر حرمت و احترام دارد نه لنگی عواید حلال است نه وحشتی از حرام دارد این شخص شخیص اگرچه طشتی افتاده ز روی بام دارد با این همه باز اعتباری در قاطبه نظام دارد از خیل خواص بودنش را از صدقه سر عوام دارد از لطف خدا به اهل فقر است این ملک اگر قوام دارد خوانند? خوب حال کردی شعرم چقدَر پیام دارد؟ ************************* سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم! ************************* به آب روشن می عارفی طهارت کرد رفته رفته به این کار زشت عادت کرد! ************************** پیامک زد شبی لیلی به مجنون
برچسبها: " آی آدمها "
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یکنفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب میخواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا.
آی آدمها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید،
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور میآید:
-" آی آدمها "...
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
-" آی آدمها "...
نیمایوشیج
برچسبها: [ یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:آی آدم ها,ساحل,شعر نو,شعر نیمایی,مهربانی,کتابخانه مسروری,, ] [ 17:45 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
با اسب و رخ و فیل به جایی نرسیم
با خوانش و ترتیل به جایی نرسیم
باید که عمل کنیم و باید بدویم
ما روی تردمیل به جایی نرسیم
**********
از روز نخست هرکه بی زن بوده است
از درد و غم و رنج جهان آسوده است
کوتاهی عمر مرد را دقت کن
این ارزش مالیات بر افزوده است
**********
تا لال شدیم داغ را فهمیدیم
انگور شدیم و باغ را فهمیدیم
وقتی به سر سفره ما نفت آمد
لب تشنگی چراغ را فهمیدیم
**********
من قصد ازدواج ندارم شما چطور؟
جان، زندگی، حراج ندارم شما چطور؟
وقتی امیر غسل صداقت به خون کند
گرمابه احتیاج ندارم شما چطور؟
شاهی میان حجله و حجله میان خون
شوقی به تخت و تاج ندارم شما چطور؟
ما در مسیر تیر پیامیم شاعران
کاری به آن دو کاج ندارم شما چطور؟
اما وفور نعمت و کام است توی شهر
من قصد ازدواج نه، دارم شما چطور؟ برچسبها: من عاشق و دیوانه و مستم چه توان کرد؟
می خواره و معشوقپرستم، چه توان کرد؟
گر ساغر سی روزه کشیدم چه توان گفت؟
ور توبهٔ چلساله شکستم چه توان کرد؟
گویند که رندی و خراباتی و بدنام
آری به خدا این همه هستم، چه توان کرد؟
من رستهام از قید خرد، هیچ مگویید
ور زان که ازین قید نرستم چه توان کرد؟
برخاستم از صومعهٔ زهد و سلامت
در کوی خرابات نشستم، چه توان کرد؟
عهدم همه با پیر مغانست، هلالی
گر با دگری عهد نبستم، چه توان کرد؟
*شعری از هلالی جغتایی
(بدرالدین هلالی استرآبادی از بزرگترین شاعران اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم بوده است که اصالتاً از ترکان حغتایی است. او در هرات متولد شده است و از ملازمان امیر علیشیر نوایی بوده است. مشهور است که سیفالله نامی در قتل او ساعی بود و از این جهت سال مرگ وی را به ابجد با عبارت «سیفالله کشت» معادل ۹۳۶ هجری قمری ضبط کردهاند.) برچسبها: [ یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:چه توان کرد,هلالی جغتایی,هلالی استرآبادی,جغتایی,شعر زیبا,اشعار,کتابخانه مسروری,, ] [ 18:23 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دی
حیدر بابا ، دنیا ، دنیای دروغی است
سلیماندان، نوح دان قالان دنیا دی از سلیمان و نوح این دنیا مونده
اوغول دوغان، درده سالان دنیا دی بچه داده و به درد گرفتار میکنه این دنیا
هر کیمسیه هر نه وئریب، الیبدی به هر کی هر چی داده ازش گرفته
افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی از افلاطون فقط یه اسم خشک و خالی مونده
حیدر بابا، یارــ یولداشلار دوندولر حیدر بابا، رفقا همشون رو برگردوندن
( هر کسی به اجبار به طرفی رفت )
بیرــ بیر منی چولده قویوب، چوندل یکی یکی منو تو صحرا گذاشته و رهام کردن
چشمه لریم، چراغلاریم، سوندولر چشمه هام، چراغ هام ،خشک و خاموش شدن
یامان یئرده گون دوندی، آخشام اولدی بد موقعی خورشید رفت و غروب شد
دنیا منه خرابهی شام اولدی ! دنیا برام مثل خرابه شام شد
حیدر بابا ،یولوم سنن کج اولدی حیدر بابا، راهم از تو جدا شده
عمروم کچدی، گلممه دیم گج اولدی عمرم گذشت و نیومدم و دیر شد
هئچ بیلمه دیم گوزللرون نج اولدی هیچ وقت نفهمیدم زیبائیات چی شدن
بیلمزدیم دنگه لروار، دونوم وار نمی فهمیدم که برگشتنی هست
ایتگین لیک وار، آیرلیق وار، ئولوم وار گم شدنی هست، جدایی هست، مرگ هست برچسبها: [ یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:حیدربابا,دنیا یالان دنیادی,شعر ترکی,کتابخانه مسروری,اشعار شهریار,, ] [ 17:45 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
به مناسبت سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث -شاعر معاصر- پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR دستنوشته مرحوم اخوان را که در سال ۱۳۴۱ در دفتر یادداشت آیتالله خامنهای نوشته شده است، منتشر میکند:
صبوحی
ـ «در این شبگیر
کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کردهست ای مرغان،
که چونین بر برهنه شاخههای این درختِ برده خوابش دور،
غریب افتاده از اقرانِ بستانش درین بیغوله مهجور،
قرار از دست داده، شاد میشنگید و میخوانید؟
خوشا، دیگر خوشا حال شما، امّا
سپهر پیر بد عهد است و بیمهر است، میدانید؟»
ـ «کدامین جام و پیغام؟ اوه
بهار؛ آنجا نگه کن، با همین آفاق تنگ خانه تو باز هم آن کوهها پیداست.
شنل بر فینهشان دستارِ گردن گشته، جنبد جنبشِ بدرود.
زمستان گو بپوشد شهر را در سایههای تیره و سردش،
بهار آنجاست، ها آنک طلایهی روشنش، چون شعلهای در دود.
بهار اینجاست، در دلهای ما، آوازهایِ ما
و پرواز پرستوها در آن دامانِ ابر آلود
هزاران کاروان از خوبتر پیغام و شیرینتر خبر پویان و گوش آشنا جویان،
تو چشنفتی بجز بانگ خروس و خر
در این دهکور دور افتاده از معبر؟»
«چنین غمگین و هایاهای
کدامین سوک میگریاندت ای ابر شبگیران اسفندی؟
اگر دوریم اگر نزدیک
بیا با هم بگرییم، ای چو من تاریک.»
سروده شده در اسفند ماه ۱۳۳۹ در تهران
مهدی اخوان ثالث یکم اسفند 1307 هجری خورشیدی، در شهر توس نزدیک مشهد چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود به پایان رسانید و دوره ی هنرستان صنعتی را نیز در مشهد با موفقیت سپری کرد. او از نوجوانی به سرودن شعر علاقه داشت و تشویق اطرافیان، اشتیاق او به شعر را بیشتر برانگیخت.
مهدی اخوان ثالث 1323 هجری خورشیدی به تهران رفت و در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد و همزمان به تدریس هم پرداخت، او نام و تخلص شعری «م.امید» را برای خود برگزیده بود، در 1330 خورشیدی، نخستین دفتر شعرش را با عنوان «ارغنون» منتشر کرد. با انتشار دومین دفتر شعرش در دی 1334 با عنوان «زمستان» به شهرت رسید. «زمستان» از شاهکارهای مهدی اخوان ثالث محسوب می شود. اخوان ثالث در شعر زمستان ضمن آشنایی عمیق با شعر و ادبیات گذشته ی ایران به ویژه شعرهای خراسانی، با هوشیاری و بیداری خاصی به شیوه ی نوسرایی و «نیمایی» گرایش داشته و پیوند خود را با شعر قدیم غزل و مثنوی حفظ کرده است. شاعر پرآوازه ی ایرانی پس از آشنا شدن با شعرهای نیما یوشیج به نوسرایی روی آورد و این روش را به گونه ای به کار برد که خود صاحب سبکی تازه و مستقل شد. مهدی اخوان ثالث خود درباره ی شعرش می گوید:«من نه سبک شناس هستم نه ناقد... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه ی زمستان گفته ام که می کوشم اعصاب و رگ و ریشه های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم....» آثار و گنجینه های گرانبهایی چون ارغنون، آخر شاهنامه، زمستان، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم، بدعت ها و بدایع نیمایوشیج، عطا و لقای نیمایوشیج و از این اوستا از این شاعر بلندآوازه ی پارسی به یادگار مانده است. نادر نادر پور شاعر معاصر ایران در سال های نخستین که اخوان ثالث به تهران آمد با او و شعرش آشنا شد و درباره ی آثار اخوان می گوید: «شعر او یکی از سرچشمه های زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق و نمونه ای ایجاد کرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت...مهارت اخوان در شعر حماسی است. او درون مایه های حماسی را در شعرش به کار می گیرد و جنبه هایی از این درون مایه ها را به استعاره و نماد مزین می کند.» این ادیب ایرانی از 1356 هجری خورشیدی به عنوان استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های تهران و تربیت معلم، با عشق آنچه را که سال ها با مشقت فراگرفته بود به دانش پژوهان ادب و شعر فارسی آموخت. سرانجام مهدی اخوان ثالث شاعر و ادیب ایرانی در چهارم شهریور 1369 هجری خورشیدی قلم بر زمین نهاد و با دنیای شعر و ادب وداع کرد، اما شعرها و آثار ماندگارش او را برای همیشه در تاریخ ادبیات این مرزوبوم جاودان ساخت. پیکر وی را در شهر توس کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپردند. بخشی از شعر لحظه ی دیدار مهدی اخوان ثالث(م.امید): لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم هان! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ! های، نپریشی صفای زلفکم را، دست! و آبرویم را نریزی، دل! ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است اعضای محترم کتابخانه می توانند مجموعه شعر زمستان اثر مهدی اخوان ثالث از انتشارات مروارید را به امانت برده و با سبک شعری وی آشنا شوند. برچسبها: [ شنبه 8 شهريور 1393برچسب:مهدی اخوان ثالث,اخوان,زمستان,کانون ادبی,دستنوشته اخوان ثالث,یادداشت مقام معظم رهبری,, ] [ 11:18 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
ای جوان، دنبال کاری؟ بی خیال گر کماکان فکریاری، بی خیال
گر که پیکانت ملولت کرده است فکر کن داری فراری،بی خیال
کار فرمایت حقوق قبل را می دهد سال جاری، بی خیال
رنگ زد گر آدمی گنجشک را تو بخر جای قناری، بی خیال
گر نداری جان من! چون عده ای دکترای افتخاری ، بی خیال
گر برای قسط وام مسکنت روز وشب زیر فشاری، بی خیال
گر کسی گوید که "تو دیوانه ای" در جوابش گو که:"آری"، بی خیال
ای جوان، چون شاعر این شعر اگر جیب پر پول نداری، بی خیال
شاعر: امیر حسین خوش حال برچسبها:
گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن
هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم
شاید از باغچه کوچک اندیشه مان گل روید... برچسبها: [ دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:اشعار زیبا,شعر سهراب,سپهری,اندیشیدن,اندیشه,کتاب,کتابخانه مسروری,کتابخانه حکم آباد,, ] [ 12:14 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
کجایی سهراب ؟ ! ...
تو کجایی؟
آب را گل کردند.....
چشم ها را بستند و چه با دل کردند......
وای...
سهراب کجایی آخر ؟!! ....
زخم ها بر دل عاشق کردند.....
خون به چشم شقایق کردند...
تو کجایی سهراب ؟ ...
که همین نزدیکی عشق را دار زدند...
ای سهراب کجایی که ببینی...
حال دل خوش...مثقالی است.......
دلِ خوش سیری چند ؟
صبرکن سهراب ...!
گفته بودی قایقی
خواهی ساخت!
قایقت جا دارد؟؟؟!!
من هم از همه ی اهل زمین دلگیرم... برچسبها: [ دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:کجایی سهراب,سهراب سپهری,کتابخانه مسروری,کتابخانه عمومی,کتابخانه حکم آباد,, ] [ 12:11 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
برچسبها: [ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:یادی ازحسین پناهی,پناهی,حسین پناهی,شعر پناهی,کتابخانه مسروری,, ] [ 9:17 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز مهدی اخوان ثالث برچسبها: [ دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:آتش,مهدی اخوان ثالث,کتابخانه مسروری,آتش سوزی,, ] [ 10:45 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
شب آرامی بود اعضای محترم کتاب هنوزدرسفرم(مجموعه نامه ها وسفرنامه ها واشعارسهراب سپهری) را ازکتابخانه شادروان امیرمسروری به امانت بگیرید!!! برچسبها: [ جمعه 5 مهر 1392برچسب:شعرزیبا,اشعارزیبا,زندگی,زندگی یعنی چه,سهراب سپهری,, ] [ 18:55 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|