کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
برچسبها: [ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:لباس زنان,زنان ایرانی,لباس محلی زنان,حجاب زنان,حجاب ایرانیان,کتابخانه مسروری, ] [ 8:36 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
شب پنجشنبه نماینده مردم سبزوار جوین و جغتای و خوشاب و داورزن در مجلس شورای اسلامی در همایش دهیاران و شوراهای اسلامی بخش عطاملک جوین،در سالن همایش کتابخانه مسروری حکم اباد، گفت: با گذشت بیش از ۷ سال از شروع پروژه فولاد جوین تازه باید زیر ساخت هایش را فراهم کنیم! علی سبحانی فر با اشاره به اینکه بر اساس وعده وزیر و قول مساعد متولیان امر در پایان سال ۸۳ باید این پروژه ملی افتتاح شود، گفت: با شروع به کار این کارخانه، ۱۰۰۰ نفر نیروی انسانی به طور مستقیم و بیش از ۳ هزار نفر دیگر نیز به طور غیر مستقیم اشتغال پیدا می کنند. وی با اشاره به تحقیق و تفحص مجلس از سازمان صنایع و از طرفی پی گیری وی در علت تاخیر در پروژه فولاد های هشتگانه کشور خاطر نشان کرد: متاسفانه برخی از مدیران منطقه زمزمه هایی مبنی بر اینکه این پروژه توجیه اقتصادی ندارد و یا باید برای تامین آب آن از پسماند و فاضلاب شهر سبزوار استفاده شود، اظهار داشت: این پروژه با این عظمت تا کنون از برق و آب و گازمحروم بوده است! وی با بیان اینکه یکی از بهانه های تاخیر این پروژه ۷ ساله، آماده نبودن هیچ یک از زیر ساخت های آن بوده است، گفت: بنده خودم تامین آب آن را تعهد نموده ام و انشعاب گاز آن نیز با آماده شدن انتقال مسیر خط گاز ۲۰ اینچ از سبزوار تامین می شود و برق آن نیز از طریق پست ۱۳۲ جمکو قابل تامین است و خط ریلی آن نیز در مراحل انجام است. عضو کمسیون صنایع و معادن مجلس در ادامه با اشاره به قرار گرفتن جاده سبزوار جوین اسفراینبه عنوان راه شریانی افزود:با پیگیری های انجام گرفته این مسیر دو بانده می شود و مجوز آسفالت روکش آن نیز از سبزوار تا اسفراین گرفته شده است. وی با اشاره به دریافت قیر رایگان برای راه های آسفالته رحمت آباد تا حکم آباد و راه برغمد تا جغتای نیز گفت: روکش راه رحمت آباد تا حکم آباد چند وقت پیش شروع شد ولی به دلیل برخورد با فصل زمستان ادامه آن به اواخر سال جاری موکول شد. سبحانی فر در مورد پرونده ارتقاء حکم اباد به شهر نیز یاد آورشد:از اینکه در دولت دهم علی رغم وعده های نمایندگان سابق محقق نشد، ناشی از یک بد شانسی پرونده ارتقاء حکم آباد و ضمیمه شدن اشتباهی آن به یک پرونده ارتقاء روستایی در نیشابور بوده است که اشتباها در دبیرخانه هیئت دولت ضمیمه آن پرونده راکد شده و هم اکنون با پیگیری های به عمل آمده دوباره موافقت آن را از اسحاق جهانگیری معاون دولت یازدهم گرفته ایم . سبحانی فر با اشاره به سیاست های دولت یازدهم در مورد برگشت دوباره کلیه پرونده های ارتقاء مناطق مختلف کشور و مشکل بار مالی آنها افزود: پرونده ارتقاء بخش حکم آباد و هلالی جزء آن دسته از پرونده هایی است که بر اساس قانون مرکز بخش بوده و باید تبدیل به شهر شوند و اینک نیز این دو پرونده به همراه کل پرونده های ارتقاء به وزارت کشور برگشت داده شده تا دوباره بررسی شود . وی خاطر نشان کرد : در هفته های اخیر موافقت وزارت کشور نیز دوباره گرفته شد و هم اکنون پس از انجام کمسیون امنیتی و سیاسی آن در انتظار جلسه هیئت دولت است. برچسبها: [ شنبه 28 دی 1392برچسب:مهندس سبحانی,کتابخانه مسروری,سالن همایش کتابخانه مسروری,, ] [ 10:10 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
برچسبها:
برچسبها: [ شنبه 28 دی 1392برچسب:حج,فقیر,کمک به فقرا,ثواب حج,کتابخانه مسروری,مسروری,, ] [ 8:42 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
برچسبها: امروز 26 دی سالروز خارج شدن محمد رضا پهلوی شاه ایران است؛ که باعث شد کمتر از یکماه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسد. محمدرضا پهلوی پس از خروج از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به مصر رفت و در "اسوان" مورد استقبال رسمی انور سادات رئیس جمهور مصر قرار گرفت. سپس از ۲ بهمن مدتی را در مراکش مهمان ملک حسن دوم پادشاه این کشور بود تا اینکه با فشار دولت انقلابی ایران و ملاحظات سیاسی دولت مراکش، مجبور به ترک مراکش شد و در ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ با ویزای گردشگری به باهاما رفت. پس از آنکه تلاشهای او برای گرفتن پناهندگی سیاسی از انگلستان بی نتیجه ماند در ۲۰ خرداد مجبور به ترک باهاما و سفر به مکزیک شد.
وی با شدت یافتن بیماری، در ۳۰ مهر به امریکا رفت و برای درمان پزشکی در بیمارستان نیویورک بستری شد.
محمدرضا پهلوی پس از خروج از بیمارستان و با اوج گیری بحران گروگانگیری در سفارت امریکا درتهران، امریکا را ترک کرد و به مصر رفت.
مدت کوتاهی پس از ورود وی به مصر بیماری وی اوج گرفت و پزشکان معالج طحال او را خارج کردند . وی سرانجام در روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی، در سن ۶۱ سالگی، در قاهره درگذشت و جسد وی در مسجد الرفاعی، پس از یک مراسم رسمی، خاکسپاری شد.
برچسبها: [ پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:شاه رفت,26 دی,خروج شاه ازایران,دی57,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:31 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
منوی رستوران برج میلادبه مناسبت ماه مبارک رمضان 1392 برچسبها: [ چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:منوی رستوران,رستوران قدیمی,قیمت غذا,کتابخانه مسروری,, ] [ 9:4 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
نهاد كتابخانه هاي عمومي به منظور ارتقاء مطالعه مفيد، ترويج كتابخواني و معرفي منابع فاخر و ارزشمند در بهمن ماه اقدام به برگزاري مسابقات مكتوب كتابخواني به شرح زير نموده است:
· مسابقه خلاصه نويسي كتاب ويژه مادران و زنان خانه دار · مسابقه خلاصه نويسي كتاب ويژه دانش آموزان دوره دبيرستان · مسابقه خلاصه نويسي كتاب ويژه دوره راهنمايي · مسابقه خلاصه نويسي ويژه اصناف · مسابقه خلاصه نويسي ويژه مددجويان و زندانيان · مسابقه جدول كلمات متقاطع كتابشناسي علاقه مندان جهت شركت در مسابقات مي توانند فرم مسابقه و فرم مشخصات فردي را دانلود نموده و پس از تكميل به کتابخانه شادروان امیرمسروری حکم آباد یا نزدیکترین کتابخانه محل زندگی خودتحویل دهید و يا تصوير آن را به پست الكترونيك match@mashadpl.ir ارسال نمایید. مهلت ارسال فرم مسابقات تا تاريخ 20/11/1392 مي باشد. فايلها
برچسبها: [ سه شنبه 24 دی 1392برچسب:مسابقه,مسابقه کتابخوانی,مسابقه کتابخوانی بهمن ماه,مسابقه نقاشی,, ] [ 12:0 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
كتاب خوان درست كنيم،
كتاب خودش مي آيد
مردم ميل به كتاب خواني ندارند.
به نظر من، تدابير عمدتاً بايد متوجه
اين نكته باشد. اگرچه ممكن است
كتابخانه درست كردن همين فايده را
داشته باشد، اما اگر ما مي توانيم
دو نوع كتابخانه درست كنيم،
اگر مي توانيم تعداد انتشار را
به دو صورت بالا ببريم؛
يكي به نحوي كه اين ميل را ايجاد بكند،
يكي هم بدون توجه به اين نكته،
آن نوع اوّل لازم است؛ يعني ما
بايد فكر كنيم و اين را پيدا بكنيم.
واقعاً اين حرف درستي است كه:
آب كم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
اگر مردم كتاب خوان باشند و
دنبال كتاب بگردند، سراغ ناشر و
سراغ مولف مي آيند و ناشر خودش
را به آب و آتش خواهد زد
تا كتاب را پديد بياورد. برچسبها: [ دو شنبه 23 دی 1392برچسب:کتابخوانی,سخن رهبری,مقام معظم رهبری,نظر رهبری ,کتاب از منظررهبری,, ] [ 8:18 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
تلفن همراه پیرمردى كه توى اتوبوس كنارم نشسته بودزنگ خورد…
برچسبها: شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ…
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم…..
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود
برچسبها: ادامه مطلب ادما نون فکرشون رو میخورن نه نون بازوشون رو!
برچسبها: [ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:طرزفکر,تفکرصحیح,تجارت موفق,کتابخانه مسروری, ] [ 8:45 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
یک نگاهی به شمعدانی کنار پنجره ات بینداز
و باز امید…
برچسبها: [ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:امید,یاس,افسردگی,ناامیدی,کتابخانه مسروری,کتابخانه حکم آباد,, ] [ 8:44 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
عارفی را گفتند : دنیا را چگونه می بینی ؟
برچسبها: [ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:سخنان زیبا,سخنان بزرگان,جملات حکیمانه,کتابخانه جوین,کتابخانه مسروری,کتابخانه حکم آباد,, ] [ 8:43 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
اینجانب کتابگذار اعظم در کمال صحت و سلامت عقل به فرزند عزیزم کتابگذار اصغر وصیت می کنم که پس از مرگم بالاغیرتا یک چند وقتی سرتق بازی درنیاورده و به مفاد این وصیت نامه مو به مو عمل کند تا شاید روح ابویش در آن دنیا کمتر توسط ملائک عذاب ضرب و شتم شده و بلکن خدا را چه دیدی! مورد تفقد نازفرشته های باحال هم قرار بگیرد! از قدیم و ندیم گفته اند: آرزو بر جوانان آن هم از نوع روحش عیب نیست! پسرم کتابگذار اصغر بدان و آگاه باش که مرحوم ابویت انسان بسیار اکتیو و الکی خوشی بود و عمده پدرسوخته بازی هایش در دنیای مجازی و اینترنت رخ می داد. از این رو به تو توصیه می کنم که ای فرزند دلبندم از این شبکه هولناک دوری گزینی که سرمایه عمر و وقتت را هدر می دهد. هرچند می دانم که این توصیهام فی المثل چون آواز یاسین در گوش خر خواندن است و در گوش های دراز تو فرو نخواهد رفت! اما چه می شود کرد که در وصیتنامه رسم است که مرحوم از این توصیه ها تا می تواند بکند و وراث هم تا می توانند گوش نکنند! بگذریم. یادت باشد که الان دیگر برای خودم مرحومی شده ام و باید سنگین و رنگین بنویسم! مردم چه خواهند گفت؟! احتمالا خواهند گفت: "مرده هم مرده های قدیم! همه موقر و خوش انشاء! در وصیتنامه شان هم سریع طلا و ملا و تنبان منبانشان را به این و آن می بخشیدند و کسی را جان به سر نمی کردند! ... بد زمانه ای شده است!" اما چه کنم که من مانند سایر مرحوم های موقر نیستم و انگار عادت به جان به سر کردن دارم! الغرض، ای فرزند سرتقم! بدان که پدرت از فعالان وب بود و هیچگاه نمی گذاشت چراغ چت ایمیلش در هیچ ساعتی از شبانه روز خاموش شود. وصیت می کنم که تو و فرزندانت نیز در این امر کوشا باشید و نگذارید چراغ ایمیل ابوی مرحومتان هیچگاه خاموش شود. امیدوارم که بعد از چندهزار سال که آتش تمام آتشکده ها هم خاموش شد این چراغ همچنان روشن و پرنور، چشم روح همه هم چتی هایم را از حدقه درآورد! .... خودم می دانم! نمی خواهد اینگونه چون وزغ به وصیتنامه خیره شوی! برای این منظور باید پسورد ایمیلم را برایت بنویسم. کوفففت نخند! آنچه را که در زندگی آرزو داشتی بدان برسی و خودت را کشتی تا بهر حیلتی آن را بیابی و نتوانستی یعنی پسورد ایمیلم را اکنون دو دستی تقدیمت می کنم تا با استفاده از آن، چراغ ایمیلم را تا روز قیامت روشن نگه داری! اما پیش از آن می خواهم با توجه به آنکه یحتمل بنده ناگهانی مرحوم شده و فرصت حذف کردن ایمیل هایم را به دست نمی آورم قول بدهی که ایمیل هایم را نخوانی و آنها را نخوانده حذف و از سطل آشغال هم پاک کنی تا مبادا فرزندانت آنها را یافته و بخوانند. خوب حالا که قول دادی پسورد را برایت می نویسم. پسورد ایمیلم "جیگر 12345 کوفت نخند *&^%$ الهی بمیری 56#@" است. آهاااای نامرررررد! لااقل می گذاشتی وصیتنامه ام تمام شود بعد می رفتی ایمیل هایم را بخوااااانی. تف به آن روح نحست! حداقل به مادرت اینها را نشان نده! این را که می توانی حیف نان؟! و اما در مورد فیس بوک! عمرا که پسورد خود را به وجود حیف نانت لو بدهم که دیگر ممکن است آبرویم را علاوه بر دنیا، در آن دنیا هم ببری! ضمن آنکه فکر می کنم که کلاس داشته باشد صفحه مرحوم مدتی آپدیت نشود. البته به تو وصیت می کنم که بعد از چند روز بر روی صفحه ام متن جانسوزی بنویسی و خبر فوتم را با آب و تاب بدهی! نفرینت می کنم اگر پستی که می گذاری کمتر از ده هزار لایک و پنج هزار کامنت بگیرد! در رابطه با وبلاگ هم کاری به کارش نداشته باش! امیدوارم در آن دنیا به من رخصت بدهند که آن را روزآمد کنم! به آن زندانی سیاسیش که در زندان این فرصت را دادند به ما هم شاید بدهند! در خاتمه وصیتنامه هم بد نیست بدانی که تمام کارت های شتاب متعلق به حساب های بانکیم را با پسوردهایشان به یک موسسه خیریه مسئول نجات و منصرف کردن دلفین های عاشق افسرده از خودکشی سپرده ام تا آنجایت حسابی بسوزد و تا تو باشی دیگر ایمیل هایم را نخوانی! با این حال توصیه می کنم که زیاد غصه نخوری که دنیا دو روز است و در عین حال حواست هم به چراغ ایمیل باشد! اگر روح گران بودیم و رفتیم * اگر نامهربان بودیم و رفتیم منبع:http://negah3.blogfa.com/ برچسبها: [ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:طنز,وصیتنامه طنز,کتابگذار,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:41 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
لبخند بزنید، چرا که شما صاحب همه مشکلات دنیا نیستید.
برچسبها: به مرکز این تصویر 30 ثانیه نگاه کنید ، سپس به دست خودتان و یا هرچیزی که اطرافتان هست نگاه کنید . جالبه نه ؟!
برچسبها: در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت: برچسبها: [ یک شنبه 15 دی 1392برچسب:همسر اول,چندهمسری,روح,توجه به روح,دوست داشتن همسر,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:20 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامهها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را میخواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگ آور ترین سلاح بشری مرد!" برچسبها: [ یک شنبه 15 دی 1392برچسب:نوبل,آلفرد نوبل,آگهی ترحیم,سرنوشت,تغییرسرنوشت,کتابخانه مسروری, ] [ 8:19 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد،
سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید
و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه...
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه...
اونوقت...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره
که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد.
برچسبها:
زمانی تمام پولهای توجیبی ام را صرف خرید کتابهایی میکردم که روزی رویای خواندنشان را در سر میپروراندم. وقتی بدون توجه به قیمت روی جلد تا پای صندوق پایین پله ها پیش میرفتم، کافی نبودن پول توجیبی مرا میان برزخ انتخاب میگذاشت. و حالا.. شاید آنقدر مجازی مطالعه میکنم که میترسم بوی کاغذ کتابهای قفسه کتابفروشی جزء نوستالژی ام شود. و من میخواهم دوباره تمام جیبم کتاب شود تا باز حس برزخ انتخاب را حس کنم.
برچسبها: [ شنبه 7 دی 1392برچسب:خریدکتاب, کتابخانه مجازی, کتابفروشی, کتابخانه عطاملک جوینی, , , ] [ 8:49 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|