کتابخانه مسروری حکم آباد
بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ 
قالب وبلاگ
آخرين مطالب
طراح قالب


1rsC.jpg
 
27qWD.jpg
 
4PIRC.jpg
 
85eEI.jpg
 
8Unh.jpg
 
950AS.jpg
 
9dtsD.jpg
 
BGjAh.jpg
 
IGCk5.jpg
 
IX2Q1.jpg
 
Js27r.jpg
 
Lx1Z.jpg
 
OgSYa.jpg
 
RVEAN.jpg
 
TnmSC.jpg
 
VJvK5.jpg
 
VwgKv.jpg
 
Wspyz.jpg
 
XSsOl.jpg
 
Ync6E.jpg
 
ZETG.jpg
 
iMLPE.jpg
 
jZPe7.jpg
 
ld4cP.jpg
 
n7gH9.jpg
 
sbBlI.jpg
 
tBVQ3.jpg
 
tZPpG.jpg
 
tlgF7.jpg
 
wuoGj.jpg
 
xl4ZP.jpg
 
z9dq3.jpg

برچسب‌ها:

 

شب پنجشنبه نماینده مردم سبزوار جوین و جغتای و خوشاب و داورزن در مجلس شورای اسلامی در همایش دهیاران و شوراهای اسلامی بخش عطاملک جوین،در سالن همایش کتابخانه مسروری حکم اباد، گفت:  با گذشت بیش از ۷ سال از شروع پروژه فولاد جوین تازه باید زیر ساخت هایش را فراهم کنیم!

علی سبحانی فر با اشاره به اینکه بر اساس وعده وزیر و قول مساعد متولیان امر در پایان سال ۸۳ باید این پروژه ملی افتتاح شود، گفت: با شروع به کار این کارخانه،  ۱۰۰۰ نفر نیروی انسانی به طور مستقیم و بیش از ۳ هزار نفر دیگر نیز به طور غیر مستقیم اشتغال پیدا می کنند.

وی با اشاره به تحقیق و تفحص مجلس از سازمان صنایع  و از  طرفی پی گیری وی در علت تاخیر در پروژه فولاد های هشتگانه کشور خاطر نشان کرد: متاسفانه برخی از مدیران منطقه زمزمه هایی مبنی بر اینکه این پروژه توجیه اقتصادی ندارد و یا باید برای تامین آب آن از پسماند و فاضلاب شهر سبزوار استفاده شود، اظهار داشت: این پروژه با این عظمت تا کنون از  برق و  آب و  گازمحروم بوده است!

وی با بیان اینکه یکی از بهانه های تاخیر این پروژه ۷ ساله، آماده نبودن هیچ یک از زیر ساخت های آن بوده است، گفت: بنده خودم تامین آب آن را تعهد نموده ام و انشعاب گاز آن نیز با آماده شدن انتقال مسیر خط گاز ۲۰ اینچ از سبزوار   تامین می شود و برق آن نیز از طریق پست ۱۳۲ جمکو قابل تامین است و خط ریلی  آن نیز در مراحل انجام است.

عضو کمسیون صنایع و معادن مجلس در ادامه با اشاره به قرار گرفتن جاده سبزوار جوین اسفراینبه عنوان راه شریانی افزود:با پیگیری های انجام گرفته این مسیر دو بانده می شود و مجوز آسفالت  روکش آن نیز از سبزوار تا اسفراین گرفته شده است.

وی با اشاره به دریافت قیر رایگان برای راه های آسفالته  رحمت آباد تا حکم آباد و راه برغمد تا جغتای نیز گفت: روکش راه رحمت آباد تا حکم آباد چند وقت پیش شروع شد ولی به دلیل برخورد با فصل زمستان ادامه آن به اواخر سال جاری موکول شد.

سبحانی فر در مورد پرونده ارتقاء حکم اباد به شهر نیز یاد آورشد:از اینکه در دولت دهم علی رغم وعده های نمایندگان سابق محقق نشد، ناشی از یک بد شانسی پرونده  ارتقاء حکم آباد و ضمیمه شدن اشتباهی آن به یک پرونده ارتقاء روستایی در نیشابور بوده است که اشتباها در دبیرخانه هیئت دولت  ضمیمه آن پرونده راکد شده  و هم اکنون با پیگیری های به عمل آمده  دوباره موافقت آن را از اسحاق جهانگیری معاون دولت یازدهم گرفته ایم .

سبحانی فر با اشاره به سیاست های دولت یازدهم در مورد برگشت دوباره کلیه پرونده های ارتقاء مناطق مختلف کشور و مشکل بار مالی آنها افزود: پرونده ارتقاء بخش حکم آباد  و هلالی جزء آن دسته از پرونده هایی است که بر اساس قانون مرکز بخش بوده و باید تبدیل به شهر شوند و اینک نیز این دو پرونده  به همراه کل پرونده های ارتقاء به وزارت کشور برگشت داده شده  تا دوباره بررسی شود .

وی خاطر نشان کرد : در هفته های اخیر موافقت وزارت کشور نیز دوباره گرفته شد و هم اکنون پس از انجام کمسیون امنیتی و سیاسی آن در انتظار جلسه هیئت دولت است.


برچسب‌ها:
[ شنبه 28 دی 1392برچسب:مهندس سبحانی,کتابخانه مسروری,سالن همایش کتابخانه مسروری,, ] [ 10:10 ] [ حسین ملکوتی اصل ]


برچسب‌ها:
[ شنبه 28 دی 1392برچسب:فقرا,کمک کردن,دستمردی,مسروری,حکم آباد,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:44 ] [ حسین ملکوتی اصل ]


 

برچسب‌ها:
[ شنبه 28 دی 1392برچسب:حج,فقیر,کمک به فقرا,ثواب حج,کتابخانه مسروری,مسروری,, ] [ 8:42 ] [ حسین ملکوتی اصل ]

 


 


برچسب‌ها:
[ شنبه 28 دی 1392برچسب:صدقه,کمک به نیازمندان,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:32 ] [ حسین ملکوتی اصل ]

..


 

برچسب‌ها:
[ شنبه 28 دی 1392برچسب:خیاط,شیخ رچبعلی خیاط,خداشناسی,, ] [ 8:30 ] [ حسین ملکوتی اصل ]

امروز 26 دی سالروز خارج شدن محمد رضا پهلوی شاه ایران است؛ که  باعث شد کمتر از یکماه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسد.

محمدرضا پهلوی پس از خروج از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به مصر رفت و در "اسوان" مورد استقبال رسمی انور سادات رئیس جمهور مصر قرار گرفت. سپس از ۲ بهمن مدتی را در مراکش مهمان ملک حسن دوم پادشاه این کشور بود تا اینکه با فشار دولت انقلابی ایران و ملاحظات سیاسی دولت مراکش، مجبور به ترک مراکش شد و در ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ با ویزای گردشگری به باهاما رفت. پس از آنکه تلاش‌های او برای گرفتن پناهندگی سیاسی از انگلستان بی نتیجه ماند در ۲۰ خرداد مجبور به ترک باهاما و سفر به مکزیک شد. 
وی با شدت یافتن بیماری، در ۳۰ مهر به امریکا رفت و برای درمان پزشکی در بیمارستان نیویورک بستری شد.
محمدرضا پهلوی پس از خروج از بیمارستان و با اوج گیری بحران گروگانگیری در سفارت امریکا درتهران، امریکا را ترک کرد و به مصر رفت.
مدت کوتاهی پس از ورود وی به مصر بیماری وی اوج گرفت و پزشکان معالج طحال او را خارج کردند . وی سرانجام در روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی، در سن ۶۱ سالگی، در قاهره درگذشت و جسد وی در مسجد الرفاعی، پس از یک مراسم رسمی، خاکسپاری شد.

برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:شاه رفت,26 دی,خروج شاه ازایران,دی57,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:31 ] [ حسین ملکوتی اصل ]

عکس های خنده دار از سوژه ها و سوتی های ایرانی

منوی رستوران برج میلادبه مناسبت ماه مبارک رمضان 1392


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:منوی رستوران,رستوران قدیمی,قیمت غذا,کتابخانه مسروری,, ] [ 9:4 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
نهاد كتابخانه هاي عمومي به منظور ارتقاء مطالعه مفيد، ترويج كتابخواني و معرفي منابع فاخر و ارزشمند در بهمن ماه اقدام به برگزاري مسابقات مكتوب كتابخواني به شرح زير نموده است:

· مسابقه خلاصه نويسي كتاب ويژه مادران و زنان خانه دار
· مسابقه خلاصه نويسي كتاب ويژه دانش آموزان دوره دبيرستان
· مسابقه خلاصه نويسي كتاب ويژه دوره راهنمايي
· مسابقه خلاصه نويسي ويژه اصناف
· مسابقه خلاصه نويسي ويژه مددجويان و زندانيان
· مسابقه جدول كلمات متقاطع كتابشناسي

علاقه مندان جهت شركت در مسابقات مي توانند فرم مسابقه و فرم مشخصات فردي را دانلود نموده و پس از تكميل به کتابخانه شادروان امیرمسروری حکم آباد یا نزدیکترین کتابخانه محل زندگی خودتحویل دهید و يا تصوير آن را به پست الكترونيك match@mashadpl.ir ارسال نمایید.
مهلت ارسال فرم مسابقات تا تاريخ 20/11/1392 مي باشد.
 
 

فايلها


جدول بهمن.pdf 214.231 KB  
مسابقه جدول کتابشناسي بهمن.jpg 2.16 MB  
مسابقه خلاصه نويسي اصناف.jpg 2.3 MB  
مسابقه خلاصه نويسي اصناف2.jpg 1.25 MB  
مسابقه خلاصه نويسي دبيرستان.jpg 2.01 MB  
مسابقه خلاصه نويسي دبيرستان2.jpg 1.29 MB  
مسابقه خلاصه نويسي راهنمايي.jpg 1.96 MB  
مسابقه خلاصه نويسي راهنمايي2.jpg 1.26 MB  
مسابقه خلاصه نويسي زندانيان1.jpg 1.25 MB  
مسابقه خلاصه نويسي زندانيان2.jpg 1.94 MB  
مسابقه خلاصه نويسي کتابداران.jpg 1.92 MB  
مسابقه خلاصه نويسي کتابداران2.jpg 1.25 MB  
مسابقه خلاصه نويسي مادران1.jpg 1.28 MB  
مسابقه خلاصه نويسي مادران2.jpg 2.09 MB  
نقاشي.jpg 1.36 MB  


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 24 دی 1392برچسب:مسابقه,مسابقه کتابخوانی,مسابقه کتابخوانی بهمن ماه,مسابقه نقاشی,, ] [ 12:0 ] [ حسین ملکوتی اصل ]



 

كتاب خوان درست كنيم،
 كتاب خودش مي آيد
مردم ميل به كتاب خواني ندارند.
به نظر من، تدابير عمدتاً بايد متوجه
اين نكته باشد. اگرچه ممكن است
كتابخانه درست كردن همين فايده را
داشته باشد، اما اگر ما مي توانيم
دو نوع كتابخانه درست كنيم،
اگر مي توانيم تعداد انتشار را
به دو صورت بالا ببريم؛
يكي به نحوي كه اين ميل را ايجاد بكند،
يكي هم بدون توجه به اين نكته،
آن نوع اوّل لازم است؛ يعني ما
بايد فكر كنيم و اين را پيدا بكنيم.
واقعاً اين حرف درستي است كه:
آب كم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
اگر مردم كتاب خوان باشند و
دنبال كتاب بگردند، سراغ ناشر و
سراغ مولف مي آيند و ناشر خودش
را به آب و آتش خواهد زد
تا كتاب را پديد بياورد.

برچسب‌ها:
[ دو شنبه 23 دی 1392برچسب:کتابخوانی,سخن رهبری,مقام معظم رهبری,نظر رهبری ,کتاب از منظررهبری,, ] [ 8:18 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
تلفن همراه پیرمردى كه توى اتوبوس كنارم نشسته بودزنگ خورد…

 


پیرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان ازجیبش درآورد،


هرچه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو كرد نتوانست اسم تماس گیرنده رابخواند…


رو به من كرد و گفت، ببخشید ، چه نوشته؟


گفتم نوشته "همه چیزم" …..


پیرمرد: الو، سلام عزیزم…


یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام و لبخندى زیبا و قدیمى به من گفت،


همسرم است… 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:احترام به همسر,قدیمی ها,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:55 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
 
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ…
alt
 
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
alt
 
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم…..
 
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود
 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:یاد گذشته,گذشته های دور,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:49 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
ادما نون فکرشون رو میخورن نه نون بازوشون رو!

 


علی واکسیما مردی است که با واکس زدن


کفش شهروندان امرار معاش می کند،


اما به تازگی موتور سه چرخه خود را تبدیل به خودرو کفشی کرده و با


آن در خیابان های تهران کار می‌کند.این ادم موفقه


چون با همه ی واکسی های این شهر فرق داره!


سایت داره ، وقت تعیین میکنه …


عاشق کارشه…


پس کیه که بتونه تعیین کنه که چه کسی در چه رشته ای موفق و پولدار میشه؟!


هیچ کس ،


جز خودمون…


اگه میخوای بی نظیر و موفق باشی


متفاوت فکر کن…
 

 

 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:طرزفکر,تفکرصحیح,تجارت موفق,کتابخانه مسروری, ] [ 8:45 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
یک نگاهی به شمعدانی کنار پنجره ات بینداز

 


ببین چگونه زمانی که برگی


زرد و پژمرده از ساقه جدا می شود،


باز جوانه ی امیدی دیگر سر می زند!


و باز غنچه ای و باز شکوفاییِ گلی…


و باز امید


و باز امید

و باز امید…
 


 

 

 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:امید,یاس,افسردگی,ناامیدی,کتابخانه مسروری,کتابخانه حکم آباد,, ] [ 8:44 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
عارفی را گفتند : دنیا را چگونه می بینی ؟

 


گفت : آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد !!!


گفتند : مگر خدایی تو ؟


گفت : نه ، راضی ام به رضای خـــــدا … 

 

 

 


برچسب‌ها:

اینجانب کتابگذار اعظم در کمال صحت و سلامت عقل به فرزند عزیزم کتابگذار اصغر وصیت می کنم که پس از مرگم بالاغیرتا یک چند وقتی سرتق بازی درنیاورده و به مفاد این وصیت نامه مو به مو عمل کند تا شاید روح ابویش در آن دنیا کمتر توسط ملائک عذاب ضرب و شتم شده و بلکن خدا را چه دیدی! مورد تفقد نازفرشته های باحال هم قرار بگیرد! از قدیم و ندیم گفته اند: آرزو بر جوانان آن هم از نوع روحش عیب نیست!

پسرم کتابگذار اصغر بدان و آگاه باش که مرحوم ابویت انسان بسیار اکتیو و الکی خوشی بود و عمده پدرسوخته بازی هایش در دنیای مجازی و اینترنت رخ می داد. از این رو به تو توصیه می کنم که ای فرزند دلبندم از این شبکه هولناک دوری گزینی که سرمایه عمر و وقتت را هدر می دهد. هرچند می دانم که این توصیه‌ام فی المثل چون آواز یاسین در گوش خر خواندن است و در گوش های دراز تو فرو نخواهد رفت! اما چه می شود کرد که در وصیتنامه رسم است که مرحوم از این توصیه ها تا می تواند بکند و وراث هم تا می توانند گوش نکنند!

بگذریم. یادت باشد که الان دیگر برای خودم مرحومی شده ام و باید سنگین و رنگین بنویسم! مردم چه خواهند گفت؟! احتمالا خواهند گفت: "مرده هم مرده های قدیم! همه موقر و خوش انشاء! در وصیتنامه شان هم سریع طلا و ملا و تنبان منبانشان را به این و آن می بخشیدند و کسی را جان به سر نمی کردند! ... بد زمانه ای شده است!" اما چه کنم که من مانند سایر مرحوم های موقر نیستم و انگار عادت به جان به سر کردن دارم!

الغرض، ای فرزند سرتقم! بدان که پدرت از فعالان وب بود و هیچگاه نمی گذاشت چراغ چت ایمیلش در هیچ ساعتی از شبانه روز خاموش شود. وصیت می کنم که تو و فرزندانت نیز در این امر کوشا باشید و نگذارید چراغ ایمیل ابوی مرحومتان هیچگاه خاموش شود. امیدوارم که بعد از چندهزار سال که آتش تمام آتشکده ها هم خاموش شد این چراغ همچنان روشن و پرنور، چشم روح همه هم چتی هایم را از حدقه درآورد! .... خودم می دانم! نمی خواهد اینگونه چون وزغ به وصیتنامه خیره شوی! برای این منظور باید پسورد ایمیلم را برایت بنویسم. کوفففت نخند! آنچه را که در زندگی آرزو داشتی بدان برسی و خودت را کشتی تا بهر حیلتی آن را بیابی و نتوانستی یعنی پسورد ایمیلم را اکنون دو دستی تقدیمت می کنم تا با استفاده از آن، چراغ ایمیلم را تا روز قیامت روشن نگه داری! اما پیش از آن می خواهم با توجه به آنکه یحتمل بنده ناگهانی مرحوم شده و فرصت حذف کردن ایمیل هایم را به دست نمی آورم قول بدهی که ایمیل هایم را نخوانی و آنها را نخوانده حذف و از سطل آشغال هم پاک کنی تا مبادا فرزندانت آنها را یافته و بخوانند. خوب حالا که قول دادی پسورد را برایت می نویسم. پسورد ایمیلم "جیگر 12345 کوفت نخند *&^%$ الهی بمیری 56#@" است.

آهاااای نامرررررد! لااقل می گذاشتی وصیتنامه ام تمام شود بعد می رفتی ایمیل هایم را بخوااااانی. تف به آن روح نحست! حداقل به مادرت اینها را نشان نده! این را که می توانی حیف نان؟!

و اما در مورد فیس بوک! عمرا که پسورد خود را به وجود حیف نانت لو بدهم که دیگر ممکن است آبرویم را علاوه بر دنیا، در آن دنیا هم ببری! ضمن آنکه فکر می کنم که کلاس داشته باشد صفحه مرحوم مدتی آپدیت نشود. البته به تو وصیت می کنم که بعد از چند روز بر روی صفحه ام متن جانسوزی بنویسی و خبر فوتم را با آب و تاب بدهی! نفرینت می کنم اگر پستی که می گذاری کمتر از ده هزار لایک و پنج هزار کامنت بگیرد!

در رابطه با وبلاگ هم کاری به کارش نداشته باش! امیدوارم در آن دنیا به من رخصت بدهند که آن را روزآمد کنم! به آن زندانی سیاسیش که در زندان این فرصت را دادند به ما هم شاید بدهند!

در خاتمه وصیتنامه هم بد نیست بدانی که تمام کارت های شتاب متعلق به حساب های بانکیم را با پسوردهایشان به یک موسسه خیریه مسئول نجات و منصرف کردن دلفین های عاشق افسرده از خودکشی سپرده ام تا آنجایت حسابی بسوزد و تا تو باشی دیگر ایمیل هایم را نخوانی! با این حال توصیه می کنم که زیاد غصه نخوری که دنیا دو روز است و در عین حال حواست هم به چراغ ایمیل باشد!

اگر روح گران بودیم و رفتیم * اگر نامهربان بودیم و رفتیم

منبع:http://negah3.blogfa.com/


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:طنز,وصیتنامه طنز,کتابگذار,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:41 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
لبخند بزنید، چرا که شما صاحب همه مشکلات دنیا نیستید.

 


خیلی زیاد فکر نکنید، ندانستن پاسخ همه پرسش ها اشکالی ندارد.


زندگی هدف نیست ، زندگی یک روند متحول است که شما قدم به قدم آن را طی می کنید .


و اگر بتوانید این قدم ها و لحظات را شادی آفرین کنید به معنای واقعی ، زندگی کرده اید .


زندگی بالاترین موهبتی است که به شما ارزانی شده است .


از این فرصت قبل از آن که خیلی دیر شود ، استفاده کنید . 

 

 

 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:زندگی,لبخند,شادی,, ] [ 8:40 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
 
 

برچسب‌ها:
[ شنبه 21 دی 1392برچسب:, ] [ 8:35 ] [ حسین ملکوتی اصل ]

به مرکز این تصویر 30 ثانیه نگاه کنید ، سپس به دست خودتان و یا هرچیزی که اطرافتان هست نگاه کنید .  جالبه نه ؟!


 


برچسب‌ها:
[ شنبه 21 دی 1392برچسب:اشکال هندسی,تصویرذهنی,, ] [ 8:32 ] [ حسین ملکوتی اصل ]

در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت:
همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت زینت می داد ، بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را برایش تهیه میکرد
همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد، نزد دوستانش او را برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت او بسیار مهربان و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.
اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفقیتش در زندگی بود. اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد پس به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم ،اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا حاضری در مرگ با من همراه شوی تا تنها نمانم؟
زن به سرعت گفت: "هرگز” ؛ همین یک کلمه را گفت و مرد را رها کرد.
مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟
زن گفت: البته که نه ! زندگی در این جا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف شدیدا متاثر شد.
سپس مرد تاجر به همسر دومش رو کرد و گفت: تو همیشه به من کمک کرده ای این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟
زن گفت : این بار با دفعات دیگر فرق دارد، من نهایتاً می توانم تا گورستان همراه تو بیایم اما در مرگ … متأسفم !
گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو می مانم، هر جا که بروی، تاجر نگاهی کرد، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود. تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: "باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم…

در حقیقت همه ما در زندگی چهار همسر داریم!
- همسر چهارم بدن ماست، مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردنش میکنیم وقت مرگ، اول از همه او، تو را ترک می کند.
- همسر سوم هم دارایی ماست، هر چقدر هم برایمان عزیز باشد پس از مرگ به دست دیگران خواهد افتاد.
- همسر دوم ما خانواده و دوستان ما هستند که هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتاً تا سر مزار در کنارمان خواهند ماند.
- اما همسر اول روح ماست، غالباً به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست میکنیم. او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و تنها رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است تنهاترین همراه ما باشد، اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است...
پس تا هستیم همسر اول خود را دریابیم...


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 15 دی 1392برچسب:همسر اول,چندهمسری,روح,توجه به روح,دوست داشتن همسر,کتابخانه مسروری,, ] [ 8:20 ] [ حسین ملکوتی اصل ]

 آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را می‌خواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آور ترین سلاح بشری مرد!"

آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟

سریع وصیت نامه‌اش را آورد. جمله‌های بسیاری را خط زد و اصلاح کرد. پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزه‌ای برای صلح و پیشرفت‌های صلح آمیز شود.

امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلکه به نام مبدع جایزه صلح نوبل، جایزه‌های فیزیک و شیمی نوبل و ... می‌شناسیم. او امروز، هویت دیگری دارد.

یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است!


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 15 دی 1392برچسب:نوبل,آلفرد نوبل,آگهی ترحیم,سرنوشت,تغییرسرنوشت,کتابخانه مسروری, ] [ 8:19 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
 
دخترک خودش رو جمع و جور کرد،
سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید
و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد،

تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟!
فردا مادرت رو میاری مدرسه...
 
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد...
اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه...
اونوقت...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره
که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد.

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 7 دی 1392برچسب:داستان کوتاه,آموزنده,فقر,بی پولی,مدرسه, ] [ 8:52 ] [ حسین ملکوتی اصل ]

 

زمانی تمام پولهای توجیبی ام را صرف خرید کتابهایی میکردم که روزی رویای خواندنشان را در سر میپروراندم.
وقتی میگویم تمام پولهای توجیبی یعنی دقیقا تمام پولهای توجیبی.

وقتی بدون توجه به قیمت روی جلد تا پای صندوق پایین پله ها پیش میرفتم، کافی نبودن پول توجیبی 

مرا میان برزخ انتخاب میگذاشت.

و حالا..

شاید آنقدر مجازی مطالعه میکنم که میترسم بوی کاغذ کتابهای قفسه کتابفروشی جزء نوستالژی ام شود.

 و من میخواهم دوباره تمام جیبم کتاب شود تا باز حس برزخ انتخاب را حس کنم.

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 7 دی 1392برچسب:خریدکتاب, کتابخانه مجازی, کتابفروشی, کتابخانه عطاملک جوینی, , , ] [ 8:49 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
درباره وبلاگ

سال تاسیس:1392------------------------------- تعداد کتاب:5500 نسخه-------------------------- تعداد عضو:400 نفر-------------------------------- ساعات کار:8الی13/30 و 17 الی 19----------- شماره تماس:42543479------------------------- نمابر:45243478---------------------------------------------------------- امکانات----------------------- 1- بخش نشریات------------------------------------ 2- دسترسی به پایگاه نمایه مشتمل بر میلیونها مقاله جهت استفاده دانشجویان و محققان--------------------- 3-متصل به نرم افزار کتابخانه ای تحت وب سامان(با عضویت در کتابخانه از تمامی کتابخانه های سراسر کشور استفاده نمایید)------------------------------- 4- کافی نت (اینترنت پرسرعت ) با تخفیف ویژه اعضا 5-بخش مجزای کودک و نوجوان با انواع سرگرمی ها 6- سالن مطالعه برای برادران و خواهران با ظرفیت 300 نفر
نويسندگان
لینک دوستان



برای آگاهی از تازه های کتاب کلیک کنید

 سخنان ویزه

 
 

جریان فکری شهید مطهری

در زمان حیات آن شهید، کسانى
که او را مى‌شناختند، زیاد نبودند
و کسانى که به عمق برجستگى
و نورانیت فکرى او آشنا بودند،
بازهم کمتر بودند؛ اما امروز در
محیط ذهنى انقلاب،
جریان فکرىشهید مطهرى،
جریان ممتازى است.
این کتابها و مباحث و گفتارهایى
که آن عالم دلسوز و مؤید من
عند الله، به آن‌ها پرداخته است
چه مباحث اجتماعى، چه
مباحث فکرى، چه مباحث عمومى
و چه مباحث فلسفى خاص یکایک
آن‌ها، براى جامعه لازم و حیاتى
است. البته از این کتابها، همه
نمى‌توانند استفاده کنند سطح
خاصى دارد اما مى‌شود کارى کرد
که از این مطالب، همه‌ى جامعه و
جوانان ما استفاده کنند.|


 سخنرانى در دیدار با گروه کثیرى
از معلمان و مسئولان امور فرهنگى
کشور و جمعى از کارگران، به
مناسبت روز معلم و روز جهانى
کارگر۱۲/ ۰۲/ ۱۳۶۹

 ------------------------------

باید پدران و مادران ، بچه ها را
از اول با کتاب محشور و مأنوس
بکنند. حتی باید بچه های کوچک
با کتاب انس پیدا کنند.
بچه هایمان را هم از
اول کودکی عادت بدهیم که
کتاب بخوانند؛
مثلاً وقتی می خواهند بخوابند،
کتاب بخوانند و بخوابند.
وقتی که ایام روز فراغتی هست،
یا مثلاً روز جمعه ای که بازی
می کنند، بخشی از آن را
حتماً برای کتاب قرار بدهند.
در تابستان ها که بچه ها
و جوانان تعطیل هستند،
حتماً کتاب بخوانند؛
کتاب هایی را معین کنند،
بخوانند و تمام کنند.

  

پرداخت آنلاین

برای کمک به انجمن خیرین کتابخانه ساز استان خراسان رضوی روی تصویر زیر کلیک کنید

 

شماره حساب : 47979797/02 بانک ملت

 

 

مدیریت

 

 

نهاد

 

 

اداره

 

 

 

اتوماسيون اينترانت

 

اتوماسيون اينترنت

 

سامانه آمار

 

کتابخوانان

 

 

کتاب من

 

 

 ايميل

 

كتابخانه ديجيتال

 

خیرین

 

اطلس

 

 

 

ايران نمايه