کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغهای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات مردان و زنان بزرک کشورتو ندونی؛
فقر اینه که از بابک و افشین وامیرکبیر و مصدق... و مولوی و رودکی و خیام... چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریت+نی اسپی+رز رو پیگیری کنی؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز يك بار تفسير قرآن رو نخونده باشي؛
فقر اینه که فاصله لباس خریدنهات از فاصله مسواک خریدنهات کمتر باشه؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما به هيچ موسسه خيريه اي كمك نكرده باشي؛
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی تو چی هست بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت (یخچال هایت) باشه؛
فقر اینه که هر سال عاشورا به در و همسایه نذری بدی اما ندوني امام حسين چرا از مكه خارج شد؛
فقر اينه كه فكر كني ديگه خودت فهميدي خدا چيه و كيه و چي ميگه وقتي از شمس و مولانا گرفته تا انيشتين، در حيرت آفرينش و عظمتش و حكمتش متحير موندن؛
فقر اينه كه يك غزل از شمس يا مولانا حفظ نباشي اما آهنگهاي افشين و اميد و پويا و آرش و حفظ باشي؛
فقر اينه كه واسه ديدن كنسرت فلاني كلي پول خرج ميكني تا دبي ميري اما تا الان يك جلسه منطق الطير عطار رو نخوندي؛
فقر اينه كه بگي اسلام بد و از مد افتاده و قديميه و باد بندازي تو گلوت و بگي ما عوضش مولوي داريم اما ندوني مولوي گفته من فقط قرآن رو منظوم كردم چه برسه به اينكه بدوني چرا؛
فقر اینه كه فرق خرافات و عقدهها و كينهها رو از دين ندوني؛
فقر اينه كه از اسلام متنفر باشي وقتي فقط اسمش رو شنيدي و حتي معني اسمش رو هم نميدوني؛
فقر اينه كه هر حكم و عقيده اي رو نسبت به ميزان لذتش بسنجي و اگر حال نميداد يا سخت بود، به اسم تمدن و آزادي لگدمالش كني؛
فقر اینه که دم دکه روزنامه فروشی بایستی و همونطور سر پا صفحه اول همه روزنامهها رو بخونی و بعد یک نخ سیگار بخری و راهتو بگیری و بری ...
.
به قول دکتر علی شریعتی :
فقر گرسنگی نیست ،
فقر عریانی نیست ،
فقر چیزی را نداشتن است ... اما آن چیز پول نیست ، طلا و غذا هم نیست ،
فقر همان گرد و غباری است که بر کتاب های فروش نرفته ی یک کتاب فروشی مینشیند ...
فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ...
فقر همه جا را سر میکشد ،
فقر شب را بی غذا سر کردن نیست ، فقر روز را بی اندیشه سر کردن است ...
.
فقر اینه که ندونی کیا به کشورت خدمت کردن ، ندونی کیا خودشون رو فدا کردن ، بعدش بیای و دم از ایرانی بودن و وطن پرستی بزنی ...
.
فقر را در جنوب شهر و خانه هاي بي سقف جستجو نكن ... آنجا نيست... فقر در فکر و اندیشه ی ماست.... فقر در تخلف است.... در جایی است که محبت نیست.... عشق نیست.... زندگي نيست.... اميد نيست.... و در نهایت جایی که خدا در آن نیست ... برچسبها: [ چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:فقر,فرهنگ,فقر فرهنگی,دکتر شریعتی وفقر,جملات زیبا,کتابخانه مسروری,, ] [ 12:24 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
برچسبها: [ دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:کاریکاتور,کاریکاتور کتاب,کاریکاتور فرهنگ,کتابخانه مسروری,تکنولوژی,, ] [ 10:8 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
به این میگن برف برچسبها: [ دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:برف زمستان,جاده برفی,کتابخانه مسروری,کولاک,, ] [ 9:51 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
برچسبها: [ دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:کتاب خواندن,روشهای مطالعه,اخبار روز,موزیک,کتابخانه مسروری,, ] [ 9:46 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
اسامی برندگان مسابقه کتابخوانی آنلاین شهریور و مهر92 شهریور: سرکارخانم زینب کلاته میمری به شماره ملی 5730022077 مهر : علی رامشینی به شماره ملی5730061404 برندگان دراسرع وقت با ارائه روگرفت کارت ملی خود جهت دریافت کارت هدیه 400000ریالی خود به کتابخانه عطاملک جوینی واقع در خیابان شهید آوینی مراجعه نمایند. شما نیز می توانید شانس خود برای برنده شده را امتحان کنید!!! برچسبها: [ پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:شبکه کتابخوانان حرفه ای,بوکی,علی رامشینی,زینب میمری,مسابقات آنلاین,کتابخانه عطاملک,کتابخانه مسروری,, ] [ 10:15 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
من می توانم مثل سخنرانان بزرگ سخنرانی کنم . چون هر وقت مسئولیتی را به عهده می گیرم ، پی آمد های آن را نیز از آغاز تا پایان می پذیرم و با این مهارت ، عملا توانائی و خود باوری را به خودم و اطرافیانم تأکید می کنم . در فرهنگ واژه هائی که برای خودم نوشته ام ، شکست در هر سخنرانی را تجربه معنا کرده ام و از شکست های بیشتر که همان تجربه های بیشتر است ، هرگز هراسی ندارم . تکرار و تلقین را همیشه جدّی گرفته ام و فهمیده ام که هیچ چیز به اندازه تکرار و تلقین هر مفهوم مثبت ؛ و عبارت ها و جمله های تأکیدی مؤثّر ، نمی تواند ضمیر ناخودآگاه مرا و مخاطبانم را تحت تأثیر قرار دهند . من می توانم سخنرانی کنم چون همه را همیشه بخشوده ام و می دانم همه آن ها که به گذشت از دیگران ایمان دارند ، سرشار از توان خود اتّکائی و خود باوری اند . همان ها که روحی بزرگ ، پربار و آزاد دارند . و فهمیده ام ضمناً که کاری زیباتر از دوست داشتن مخاطبانم نیست که البته پس از عشق ورزیدن به خودم ، دومین عامل بنیادی و مهم اعتماد به نفس من در سخنرانی هاست . من می توانم سخنرانی کنم چون برای عزت و کرامت انسانی خودم ارزش و احترام بسیار قائلم . خودرا " ما " خطاب نمی کنم و می گویم " من " و عقاید خودم را فقط از جانب خودم می گویم . و سعی نمی کنم همه مخاطبان را راضی نگه دارم چون مجبور می شوم ارزش ها ، باورها و سلیقه های گوناگونی را همزمان بپذیرم . و می دانم نباید با مخاطبان هر سخنرانی ام مقابله کنم چرا که همیشه دست کم نیمی از مخاطبانم ، با اندیشه هایم مخالفند و باید آن را معمولی و عادی تلقّی کنم . من می توانم سخنرانی کنم چون آموخته ام که با دیگران مشورت کنم اما خودرا به دیگران وابسته نکنم و دانسته ام اعتماد به نفس با هر نوع وابستگی منافات دارد و همیشه به هنگام سخنرانی ، هیئت و حالت آن هارا به خود می گیرم که موفق ، مصمّم ، پرتلاش و برخوردار از توان بالای اعتماد به نفس هستند . و در همه کارهایم ، از عظیم ترین نیروی هستی ، یاری می طلبم و این مدد جوئی به هنگام هرسخنرانی ضمن ایجاد ارتباط نزدیک تر با خدایم و توکل به او ، بیش تر می شود . و گفته اند و من دیده ام همه آن ها که افسرده و کم ظرفیت و کم روحیه هستند ، بدون استثناء ، تنفس سطحی دارند و میزان تبادل هوا در هردم و باز دمشان بسیار کم است و این ها نمی توانند از احساس اعتماد به نفس برخوردار باشند . من از این دسته نیستم . تنفس عمیق را همیشه تمرین می کنم تا با صدائی دلپذیر ، پر حجم و رسا ، سخنرانی کنم . من می توانم سخنرانی کنم چون همیشه بر لب ، تبسم دارم و هنگام هر سخنرانی در هر مکان و زمان ، می بینم مخاطب به مخاطب ، حس می کند که تبسم و لبخندم ، نشان از آن دارد که دوستش دارم و دوستم خواهد داشت و سخنم را خواهد شنید و از حضورش در آن سخنرانی ، لذت خواهد برد و با خاطره ای خوش ، خواهد رفت . من در سخنرانی ها ، در جستجوی کامیابی مخاطبان و موفقیت خود هستم هر چند کوچک . هدف ها و موضوعاتی انتخاب می کنم که قابل فهم و دسترسی همگان باشند . از درک سخنانم لذت ببرند و برای فهم حرف هایم ، به رنج نیفتند . از هر گمان و اندیشه منفی ، از هر بیان و حرف منفی و از توجه به خرده گیری ها و انتقادهای نا روای مخاطبانم پرهیز می کنم . من می توانم سخنرانی کنم چون هر اشتباهی که انجام دهم ، به خود می گویم آن را به هر شکلی جبران خواهم کرد به جز با سرزنش خود . احساس گناه و خطا نمی کنم . این احساس ، یعنی تأیید نکردن خود و شاید یعنی سرزنش خود . برای خود و مخاطبانم ، همراه با هم ، ارزش قائلم . هم فرصتی را برای خود در نظر می گیرم تا آن گونه شوم و آن گونه بگویم که باید آن گونه باشد و هم فرصتی را برای مخاطبانم که از من چه می خواهند ؟ و چه باید بگویم تا بر دل آن ها اثر کند ؟ گرچه الزام به انجام وظیفه ، مقدم بر الزام به نتیجه است . من می توانم سخنرانی کنم چون از خود انتقاد شدید نمی کنم و می دانم این کار ، زمینه بهتر سخن گفتن مرا فراهم نمی کند . از ستایش خود و از تواضع بی جا و بسیار در برابر مخاطبان پرهیز می کنم و فقط در خلوت خود ، از خود به خوبی یاد می کنم و ضمن این یاد ، جنبه های مثبت و منفی خودرا حتما در نظر می گیرم . فقط با خود که هستم ، خودرا ستایش و تشویق می کنم بخاطر حتی کوچک ترین کار خوبی که انجام داده ام . به خودم عشق می ورزم ، خود شیفته می شوم ، عاشق جسم و روحم می شوم تا اعتماد به نفس داشته باشم و برای رسیدن به خود شیفتگی ، سعی می کنم شناخت و درک درستی از خویشتن خویش داشته باشم . نا رساها را رسا کنم ، نا شیواهارا شیوا کنم و نا توانائی هارا توانایی و قدرت . من می توانم سخنرانی کنم چون با جسم خود به خوبی رفتار می کنم . می دانم حنجره و صدایم ، ابزار و سرمایه من برای سخن گفتن است و باید مراقب سلامت و قدرت آن ها باشم و همیشه هستم . من واقعا خودم و حرفه ام و مخاطبانم را دوست دارم و می کوشم از هرچه به روح و جسم و تن و حنجره و صدایم آزار می رساند و به سلامت و نشاطم آسیب می زند ، دوری کنم . مثلا هرگز پرگویی نمی کنم ، پرخوری نمی کنم و بیش از اندازه نیاز و مجاز نمی خوابم . من می توانم سخنرانی کنم . همیشه ، همه جا و برای همه هم نوعانم و همه مخاطبانم که دوستشان دارم و دوستم دارند . من اشرف مخلوقاتم . جاندار ناطق . از نسل خلیفه خدا در زمین . از تبار آدم . موحودی مختار و متفکر . اجتماعی و اهل انس و الفت و گفت و گو با موجودی به نام انسان . انسانم و از سخن گفتن با انسان های دیگر ، وحشتی ندارم . برچسبها: [ شنبه 5 بهمن 1392برچسب:نمی توانم سخنرانی کنم,سخنرانی ,فن بیان,اصول سخنرانی, استرس سخنرانی,فن خطابه,فن تدریس,, ] [ 8:29 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|