کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
دیشب با خدا دعوایم شد. با هم قهر کردیم ...
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد.
رفتم گوشه ای نشستم.
چند قطره اشک ریختم و خوابم برد.
صبح که بیدار شدم. مادرم گفت:
" نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد"...
برچسبها: [ دو شنبه 15 تير 1394برچسب:باران,گفتم خسته ام,ناامیدی,یاس,شب قدر,کتابخانه مسروری,آرامش,امیدبه زندگی,, ] [ 18:47 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
یک نگاهی به شمعدانی کنار پنجره ات بینداز
و باز امید…
برچسبها: [ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:امید,یاس,افسردگی,ناامیدی,کتابخانه مسروری,کتابخانه حکم آباد,, ] [ 8:44 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|