کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
جلسه انجمن ادبی ساعت 18 با قرائت دو بیت از آقای ملایی مسئول کانون ادبی ققنوس آغاز گردید:
خواهی برسی به چشمه ی آب حیات لبریز شود نامه ی تو از حسنات بر روی سرت ببارد از حق برکات بفرست دمادم به محمد صلوات طبق روال قبلی آقای ملایی از مناسبتهای هفته گذشته صحبت کردند از جمله بزرگداشت 26 مرداد سالروز بازگشت اسرا و آزادگان به میهن اسلامی و همچنین سی ام مرداد مصادف با بزرگداشت علامه مجلسی و شهادت امام جعفر صادق(ع) و روز جهانی مسجد. و حدیثی از امام جعفر صادق بیان کردند: از امام صادق(ع) پرسیدند کارهای خود را بر چه اساسی استوار ساخته اید؟ فرمودند بر چهار بنیان: 1- دانستم که کار مرا غیر از من کسی انجام نمی دهد تلاش کردم 2- دانستم که خداوند بر حال من آگاه است پس حیا کردم 3-دانستم که روزی مرا دیگری نخواهد داد پس آرام گرفتم 4-دانستم که پایان کار من مرگ است پس برای آن مهیا شدم و سپس نوبت به آقای احسان عباس آبادی رسید ایشان ابتدا گلایه ای داشتند که آن حضور به موقع اعضای انجمن راس ساعت شروع می باشد و آن را نشانه احترام به دیگر اعضا دانستند.که این نظر مورد تایید اینجانب و همچنین دیگر اعضا می باشد. و این شعر را خواندند: در آن هنگام من گریم ولی آن دهر می خندد ولی باید که من جنگم تا روزی که او خندد خداوندا به من مهلت بده تا باز رسم بر یار خود، بوسم سر و دستش خداوندا به من مهلت بده تا باز ببوسم دست یارم، ببوسم بوی زلفش را خداوندا به من صبری بده تا باز شکیبا باشم و صابر ز دوری و فراق یار و همچنین اشعار طنز زیر : پاسبانا تو از آن شادی که مستم گرفتی من از آن شادم که می افتادم و دستم گرفتی ---------------------------------------------------------- مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید شوهر خوب مگر گیر کسی می آید چو امید نباشد تو را دیگر به شوی ز گهواره تا گور دانش بجوی درادامه محمد حکم آبادی یکی از اعضای جدید به معرفی خود پرداخت که زمینه کاری وی داستان نویسی است که برای این عزیز آرزوی موفقیت داریم. همچنین دیگر عضو جدید مجید زینل پور بود که ضمن معرفی خود و زمینه کاری خود که شعر می باشد چند بیت شعر در اولین جلسه خواندند. نوبت به سحر ملایی رسید وی با لحن زیبای خود اشعار زیر را خواندند: از نخل برهنه سایه داری مطلب از مردم این زمانه یاری مطلب عزت به قناعت است و خواری به طمع با عزت خود بساز و خواری مطلب -------------------------------------------------------------------- در رفاقت رسم ما جان دادن است یک قدم را صد قدم پس دادن است هر که به ما تب کند جان مید هیم ناز او را هر چه باشد می خریم ------------------------------------------------------------------------- ساناز حکم آبادی مثل جلسه قبلی از پروین اعتصامی شعر " پیر مرد مفلس" را خواندند:
و سپس خانم فاطمه حکم آبادی داستان خودشان که مربوط به حکایات اخلاقی می شد خواندند و در حرکت جالب انتهای داستان را از اعضا خواستند بیان کنند. سرکار خانم نگین وکیلی ادبی و یک چیستان دراین جلسه خواندند.
آقای احمد عابدی مطلب طنز خواندند با مضمون آفرینش زن و مرد که خیلی جالب بود.
آقای مرتضی اربابی داستان با مضمون عشق دختر و پسری که پسر را می خواستند اعدام کنند و صحبتهایی که در این هنگام رد و بدل می شد را خواندند که بسیار بسیار زیبا بود که همگات تحت تاثیر قرار گرفتند. جلسه با دوبیت شعر زا آريالای ملایی به پایان رسید در میان دست هایت عشق پیدا می شود زیر باران نگاهت نسترن وا می شود با عبور واژه ها از گوشه های لبهای تو مهربانیهای قلبت خوب معنا می شود
برچسبها: [ چهار شنبه 5 شهريور 1393برچسب:کانون ادبی ققنوس,ققنوس,کتابخانه مسروری,شاعران حکم آباد,شاعران عطاملک,ملایی,عباس آبادی,, ] [ 16:41 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
آقای ملایی: ای اشک دوباره در دلم درد شدی تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی از کودکی ام هر آن زمان خواستمت گفتند دگر گریه نکن، مرد شدی
---------------------------------------------------------------------------------------------- باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد های های دل دیوانی من پنهانی است آقای احسان عباس آبادی
یا امام زمان(عج) دفتر شعرم به نام توست ای آرام جان وزن وآهنگش به نام توست ای آرام جان
من تمام حرف دل را شعر میگویم و لیک هم تمامم عشق و احساسم برایت باشد ای آرام جان
واژه ها را در کنار هم گذارم یک به یک تا بگویم دوستت دارم تو ای آرام جان
واژه ها پیدا نگردد تا بگویم عاقبت جان و قلب و عشق و احساسم فدایت باشد ای آرام جان
می نویسم با قلم اما درون قلب را می کنم حک جمله دو جانم فدایت باشد ای آرام جان
واژه ها گویی که عاجز ماندهاند از گفتنش آری آری باز عاجز مانده ام ای آرام جان
این غزل بود دست یا شعری و یا احساس من؟ من سرودم از برایت، تو پذیرا باش ای آرام جان
------------------------------------------------------------------------------------------- سحر ملایی باز عکس خال و ابرو می کشم یکصدو ده مرتبه هو می کشم مادرم می گفت ذکر هو بگیر یا علی گو دست بر زانو بگیر یا علی از جا بلندت می کند درد ودنیا سر بلندت می کند
----------- خواهم ز خدا که امتحانم نکند غرف گنهم ولی رهایم نکند یک حواسته دارم ز خدای تو علی در هر دو جهان از تو جدایم نکند ------------------- به نقل از دکتر شریعتی خداوندا چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد بشر تغییر حالت می دهد خونخوار می گردد به وقت عیش و مستی می نوازد ساز بی دینی به وقت تنگ دستی مومن و دیندار میگردد
برچسبها: [ سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:کانون ادبی ققنوس,ققنوس,کتابخانه عطاملک,شاعران حکم آباد,شاعران عطاملک,ملایی,عباس آبادی,, ] [ 16:54 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|