کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
آقای ملایی: ای اشک دوباره در دلم درد شدی تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی از کودکی ام هر آن زمان خواستمت گفتند دگر گریه نکن، مرد شدی
---------------------------------------------------------------------------------------------- باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد های های دل دیوانی من پنهانی است آقای احسان عباس آبادی
یا امام زمان(عج) دفتر شعرم به نام توست ای آرام جان وزن وآهنگش به نام توست ای آرام جان
من تمام حرف دل را شعر میگویم و لیک هم تمامم عشق و احساسم برایت باشد ای آرام جان
واژه ها را در کنار هم گذارم یک به یک تا بگویم دوستت دارم تو ای آرام جان
واژه ها پیدا نگردد تا بگویم عاقبت جان و قلب و عشق و احساسم فدایت باشد ای آرام جان
می نویسم با قلم اما درون قلب را می کنم حک جمله دو جانم فدایت باشد ای آرام جان
واژه ها گویی که عاجز ماندهاند از گفتنش آری آری باز عاجز مانده ام ای آرام جان
این غزل بود دست یا شعری و یا احساس من؟ من سرودم از برایت، تو پذیرا باش ای آرام جان
------------------------------------------------------------------------------------------- سحر ملایی باز عکس خال و ابرو می کشم یکصدو ده مرتبه هو می کشم مادرم می گفت ذکر هو بگیر یا علی گو دست بر زانو بگیر یا علی از جا بلندت می کند درد ودنیا سر بلندت می کند
----------- خواهم ز خدا که امتحانم نکند غرف گنهم ولی رهایم نکند یک حواسته دارم ز خدای تو علی در هر دو جهان از تو جدایم نکند ------------------- به نقل از دکتر شریعتی خداوندا چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد بشر تغییر حالت می دهد خونخوار می گردد به وقت عیش و مستی می نوازد ساز بی دینی به وقت تنگ دستی مومن و دیندار میگردد
برچسبها: [ سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:کانون ادبی ققنوس,ققنوس,کتابخانه عطاملک,شاعران حکم آباد,شاعران عطاملک,ملایی,عباس آبادی,, ] [ 16:54 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|