کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
توی یه جمعی نشسته بودم ... بیحوصلـه روزنامه رو وا کردم و یه راست رفتم سراغ جدولش ... همینکه آروم خوندم سه عمودی ؟؟؟ یکی گفت : بلند بخون گفتم یه واژۀ سه حرفیه، که از همه چیز برتره ... حاج آقا گفت: پوووووووول لیلا ، تازه عروس مجلس گفت: عشــق شوهرش گفت: یـار علی سرشو از روی دفتر مشقش بلند کرد و گفت : علمه بابا ... علــــــــــــم حاج آقا هی پشت هم میگفت: پول ، اگه نمیشه طلا ، سکّه ... گفتم: حاج آقا اینا نمیشه گفت: پس بنویس مال گفتم: بازم نمیشه گفت: جاه چی؟! خسته شدم از دستش ، با تلخی بهش گفتم : نه نمیشه ! دیدم دیگه ساکت شد ... مادربزرگ علی گفت: عمرِ نیست ننه ... ؟ سیاوش که تازه از سربازی اومده بود گفت: کار محسن با صدای بلند خندید و گفت : وام ... آقا وااااااااااااااااااام مامان جانمازشو جمع کرد و گفت : ای بابا نفهمیدم چی خوندم ؟ خدا میشه مادر ... خدا مداد رو گذاشتم زمین و بی خیال جدول شدم ! ولی یه چیزیو فهمیدم اونم اینکه ، هرکسی جدول زندگی خودشو داره تا شرح جدول زندگیِ کسیو نداشته باشی
حتی یه کلمه ی سه حرفی اونم نمیتونی حدس بزنی ... ! برچسبها: [ یک شنبه 13 ارديبهشت 1394برچسب:بدون شرح,وعده دادن,حرف تکراری,جملات زیبا,جملات گرانبها,کتابخانه مسروری,حل جدول,, ] [ 12:4 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|