کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
من هیچ وقت گریه نمی کردم ،چون اگر اشک می ریختم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران، زمین می خورد.
اما در مشروطه اشک ریختم: از قرارگاه آمدم بیرون، چشمم به یک زن افتاد با یک بچه در بغلش؛ دیدم که بچه از بغل مادرش آمد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علفی؛ علف را از ریشه در آورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها را خوردن.... با خودم گفتم الان مادر بچه به من فحش می دهد و می گوید لعنت به ستار خان که ما را به این روز انداخته..... اما مادر کودک آمد بچه اش را بغل کرد و گفت : عیبی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم..... آنجا بود که اشکم سرازیر شد...... ( برگرفته از کتاب خاطرات ستارخان ) برچسبها: [ پنج شنبه 9 بهمن 1393برچسب:ستارخان,خاطرات ستارخان,مشروطه,شکست آذربایجان,کتابخانه مسروری,, ] [ 18:25 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|